کد مطلب:102487 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:334

علی در آوردگاه صفین











امیرالمومنین (ع) همین كه به پیشنهاد مردم خلافت را پذیرفت و مردم با او بیعت كردند، همه ی كارگزاران و فرمانداران عثمان را از كار بركنار كرد. به همه ی آنان نامه ای نوشته، نظر خود را به آگاهی آنان رسانید و از آنان خواست كه حساب همه ی دارایی و درآمد محل خدمت خود را برداشته به نزد او بیایند و پیش از آمدن، بیعت مردم سرزمین زیر فرمان خود را به نام امیرالمومنین بگیرند. از آن میان برای معاویه هم- كه از روزگار عمر، در سال پانزدهم هجری، تا آن زمان فرماندار شام بود- چنین نوشت:

«من عبدالله علی امیرالمومنین الی معاویه بن ابی سفیان:

اما بعد، فقد علمت اعذاری فیكم و اعراضی عنكم، حتی كان ما لابد منه و لا دفع له. و الحدیث طویل و الكلام كثیر و قد ادبر ما ادبر. و اقبل ما اقبل، فبایع من قبلك و اقبل الی فی وفد من اصحابك. و السلام.»[1].

[صفحه 394]

از بنده ی خدا علی امیر مومنان، به معاویه پسر ابی سفیان:

پس از (ستایش و سپاس به درگاه پروردگار)، عذر آوردنم درباره ی (دار و دسته ی) خودتان و رویگردان بودنم از شما را دانسته ای، تا این كه شد چیزی كه چاره ای از آن نبود و بازگردانیدنی نداشت داستان دراز است و سخن بسیار، آنچه پشت كرد رفته است و آنچه روی آورد آمده است، پس بیعت كسانی را كه نزدت هستند بگیر و در میان گروهی از یاران خود نزد من بیا. و السلام.

روزها گذشت و معاویه به پیام امام پاسخ نداد. و در شام، با آویزان كردن پیراهن خون آلود عثمان و انگشت بریده شده ی زن عثمان، نائله كه در هنگام دفاع از عثمان قطع شده بود، بر منبر دمشق برای ایجاد فتنه، خود را ولی خون عثمان معرفی كرد و به امیرالمومنین پیغام فرستاد كه اگر در خون عثمان شركت نداشته ای یا در ریختن خون او تحریك نكرده ای، كشندگان او را بگیر و به نزد من بفرست تا از آنان انتقام بگیرم. سپس درباره ی خلافت خودت و بیعت مذاكره خواهیم كرد.

امیرالمومنین به وی اعلام كرد كه ادعای تو بی جاست، عثمان پسر دارد، تو و او و دیگر افراد با من بیعت كنید، سپس شكایت به نزد من آورید تا بررسی كنم و درباره ی خون عثمان نظر دهم و اگر در شیوه ی بیعت مردم شك دارید، آن هم نگرش بی جایی است و همه ی اینها بهانه هایی بیش نیست. و نامه ی زیر را برایش فرستاد:

«انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابكر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یكن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد. و انما الشوری للمهاجرین و الانصار، فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما، كان ذلك

[صفحه 395]

لله رضی، فان خرج عن امرهم خارج بطعن او بدعه، ردوه الی ما خرج منه، فان ابی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المومنین و ولاه الله ما تولی.

و لعمری، یا معاوه، لئن نظرت بعقلك دون هواك لتجدنی ابرا الناس من دم عثمان و لتعلمن انی كنت فی عزله عنه الا ان تتجنی، فتجن ما بدا لك! و السلام.»[2].

[صفحه 396]

(معاویه،) بی گمان مردمی كه با من بیعت كردند، بر همان پایه ای بود كه با ابوكر و عمر و عثمان دست بیعت دادند، پس حاضر در این بیعت حق گزینش دیگری را ندارد و غایب را حق نپذیرفتن آن نیست. و شورا تنها حق مهاجران و انصار است، از این رو اگر درباره ی شخصی با هم متحد شدند و او را امام نامیدند، همین امر خشنودی خدا را در بردارد، پس اگر نافرمانی، با هرزه درایی و یا بدعتی، از فرمان آنان بیرون رفت، او را بدان فرمان بازگردانند، اگر باز هم خودداری ورزید، به علت در پیش گرفتن راهی جز راه مومنان، با او پیكار كنند و آنچه را وی از گردن خود بیرون آورده خدا بر گردن او اندازد.

معاویه، به دین ام سوگند، اگر به دیده ی خرد بنگری و به خواست خود توجه نكنی، بی گمان مرا از همه ی مردم در ریختن خون عثمان بیزارتر و بی گناه تر می یابی و خوب می دانی كه من از آن كار در گوشه ای بر كناری بودم، مگر این كه بخواهی بی دلیل مرا متهم كنی و در نتیجه چیزی را كه برایت آشكار است بپوشانی! والسلام.

در این نامه، چند نكته را امیرالمومنین بیان كرده است كه اشاره ی كوتاهی به

[صفحه 397]

آنها می شود:

1. بیعت كردن، پیمانی است كه میان سرپرست امر و فرمانروا و میان مردم بسته می شود. مفاد پیمان و آنچه دو طرف پیمان باید رعایت كنند و از انجام آن سر نتابند، وظایفی است كه به عهده ی فرمانروا و سرپرست است و فرمان بردن و اجرا كردن عهد و پیمان از سوی مردم است. تفصیل این حقوق و وظایف پیش از این (علی (ع) مسیر هدایت انسانها را نشان می دهد، ص 183 به بعد و علی (ع) و آموزش حقوق اجتماعی، ص 225 به بعد) بیان گردیده است.

آنچه امام در این بخش از نامه بدان اشاره می كند، اصول اعتقادی و شرایط خلافت و چشمداشتهایی است كه مردم در كارهای این جهانی از خلیفه دارند.

2. امام به معاویه گوشزد می كند كه اگر خلافت و امامت سه خلیفه ی پیشین، با بیعت كردن مردم، به ادعای خودتان، مشروعیت و رسمیت پیدا كرده است، به همان شیوه با من هم بیعت شده، مشروعیت خلافت من نیز از همان اصول و شیوه ها سرچشمه می گیرد. افزون بر اینها، رویكرد همه ی مردم مدینه از مهاجر و انصار، و مردمی كه از مصر و كوفه و بصره و شهرهای دیگر و بیابانها، به عنوان شورشی یا برای اعتراض علیه عثمان، به مدینه آمده بودند و پس از یك هفته یا بیش تر، كه جوش و خروش شورش و انقلاب و عواطف و احساسات تحریك شده و برانگیخته فرونشسته بود و همه ی خردها و اندیشه ها در جای خود آرام گرفته بود، با امام، یكپارچه و با آزادی و پس از اتمام حجت و شنیدن برنامه های روشن روی، بیعت كردند، جای هیچ گونه اعتراض باقی نمی گذارد و مشروعیت و قانونی بودن و رسمیت آن را چند برابر می كند.

خلافت ابوبكر، به وسیله ی عمر بن خطاب ابوعبیده ی جراح، در سقیفه ی بنی ساعده شكل گرفت و سپس مردم با او بیعت كردند، عده ی زیادی هم بیعت نكردند، نامزدی عمر، بر طبق وصیت شخص ابوبكر بر مردم بار شد و بعد مردم

[صفحه 398]

بیعت كردند و نامزدی عثمان به وسیله ی شورای آن چنانی خلافت (نك به ص 96 و به بعد) و نگرشهای ویژه ی اشراف قریش پدید آمد و سپس مردم، با نگرانی و ترس از آینده، با او بیعت كردند، اما علی (ع) را مردم یكپارچه و با جان و دل و امید به آینده ای نویدبخش برای به اجرا درآمدن ارزشهای والای اسلامی، برگزیدند و پس از این كه امام، همه ی مشكلات و گرفتاریهای موجود و برنامه ی سختگیرانه و بر طبق حق خویش را، برایشان روشن كرد و فرصت اندیشیدن و سنجیدن و گزینش را در اختیارشان گذاشت، روز بعد برای بیعت عموم مردم در مسجد حاضر شد.

امیرالمومنین در این نامه به امامت حقه و منصوصه ی خود از طرف پیامبر گرامی اسلام و به دستور پروردگار و ولایت خود، سخن نمی گوید و خلافت را، به شیوه ای كه دشمن پذیرفته است، مطرح می كند كه حجت را بر او تمام كرده باشد.

3. با توجه به شرایط و امكانات آن روزگار، گرفتن آراء یا بیعت مردم سراسر كشور امكان پذیر نبود، لذا امام حق شورا را به مهاجران و انصار حاضر در مدینه می دهد كه پس از پذیرفتن شرایط امام و بیعت ردن با او، دیگر حق ندارند از بیعت خود سرپیچی كنند، مگر اینكه امام یا خلیفه به وظایف خود عمل نكند و از احكام قرآن و سنت بیرون رود كه در این صورت معزول است و مردم هم نباید از او پیروی كنند و فرمان ببرند. و كسی كه در آنجا حضور نداشته است و شخصا بیعت نكرده نیز نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد و خود را برای بیعت كردن با دیگری آزاد بداند، زیرا شرایط در آن روزگار چنین اجازه ی انتخابی را نمی داده است و با در نظر گرفتن آن اوضاع و احوال، اگر كسی می خواست شخصی را به خلافت برگزیند كه دیگران برنگزیده اند، یا با كسی كه مرد حاضر در مركز خلافت بیعت كرده اند، بیعت نكند، هرج و مرج و تباهی همه ی كشور را فرامی گرفت و هیچ قانونی و نظمی و اداره ای پایدار نمی ماند.

4. اگر شورای مهاجر و انصار به امامت كسی همرای و متفق شدند و مردم

[صفحه 399]

نیز با او بیعت كردند، چون سرپرستی برای اجرای احكام الهی و اداره ی مجتمع و ایجاد نظم و امنیت و به جریان درآمدن چرخ سیاست و اقتصاد و فرهنگ و آموزش و پرورش و دیگر وظایف اجتماعی تعیین شده است، خشنودی خدا هم فراهم می شود و جنبه ی شرعی و قانونی این پیشوایی و رهبری به دست می آید.

5- بر این پایه، اگر كسی خواست، با بدگویی و عیب جویی و انتقاد ویران كننده و مغرضانه و آوردن شیوه ی نوی كه در قرآن و سنت پیشینه ای ندارد، از فرمان همگان سرپیچی كند و از جاده ای كه مرد پیموده اند، بیرون رود، باید با دلیل و گفتگو او را به برگشتن به راه همگان قانع كنند، اگر باز هم نپذیرفت و پرچم مخالفت و ضدیت برافراشت و تصمیم گرفت نظام را به نابودی تهدید كند، با او می جنگند تا به راه مومنان و باورداران بازگردد و خدا هم كیفر تبهكاری ها و نافرمانی ها و برافروختن آتش جنگ خانمانسوز میهنی را، در این جهان و آن جهان، بر گردن او بار خواهد كرد.

6. امام (ع) این حقیقت را آشكار می كند كه اتهام شركت داشتن او در كشتن عثمان از روی غرض ورزی و بر پایه ی نقشه ها و توطئه های از پیش برنامه ریزی شده ی معاویه و دار و دسته ی بنی امیه و دیگر اشراف قریش و اشراف ضد مردم و ضد اسلام است، وگرنه، هركس از روی خرد، به جریان شورش و اعتراض مردم علیه عثمان، سپس محاصره كردن او در خانه اش و سرانجام كشته شدن او، می نگریست، درمی یافت كه توطئه گر اصلی و علاقه مندان به كشته شدن عثمان و ایجاد فتنه و آشوب اجتماعی، معاویه و مروان پسر حكم، وزیر و داماد و مشاور و گرداننده ی امور كشور و عقل منفصل عثمان، بودند و تحریك كنندگان به شورش ایجاد شده طلحه و زبیر و عایشه بودند و كسی كه برای حفظ نظام اسلام و پدیدار نشدن آشوب كور و تیره ای كه حق و باطل را از یكدیگر بپوشاند و مجتمع را به هرج و مرج بكشاند، به گونه ای كه قابل اصلاح نباشد، سخت تلاش كرد، علی (ع) بود و برای جلوگیری از چنین سرانجامی از هیچ كوششی دریغ نورزید، اما هربار كه به سازش میان مردم

[صفحه 400]

شورشی و معترض و میان عثمان توفیق می یافت، به وسیله ی مروان و دیگر نزدیكان عثمان و كارگزاران و فرمانداران ستمگر او در شهرها، برهم زده می شد و آتش شورش و خشم مردم را برافروخته تر می كرد، تا این كه شد آنچه نباید بشود و امت اسلامی به مصیبت و فاجعه ای گرفتار شد كه هرگز از آن رهایی نیافت.

معاویه، هم از شیوه ی به خلافت رسیدن سه خلیفه ی نخست آگاه بود و هم پیشامدهایی را كه به كشته شدن عثمان انجامید به خوبی می دانست، زیرا اگر خود از طراحان و سازندگان آنها نبود، از سودجویان آنها و یا از گردانندگان آن توطئه ها به سویی بود كه خود می خواست. از این روی به نامه ی امیرالمومنین پاسخ نداد. و پس از زمانی دراز پیكی گسیل كرد و در نامه ای كه به همراه او فرستاده بود، تصمیم خود را به بیعت نكردن و با امیرالمومنین جنگیدن آشكار ساخت.

امیرالمومنین آماده ی جنگ با معاویه می شد كه جریان پیمان شكنان و سپس جنگ با دار و دسته ی جمل پیش آمد و پس از آن جنگ در نزدیكی بصره و شكست خوردن آنان، امام در رجب سال 36 هجری به كوفه رفت و آنجا را مركز خلافت ساخت.

پس از پرداخته شدن از جنگ جمل و استقرار یافتن در كوفه، امام كه لحظه ای از كار معاویه و كانون فساد و فتنه غافل نبود، برای كندن ریشه ی فتنه نامه ی دیگری در پاسخ بهانه جویی های معاویه به وی نوشت كه در پایان آن چنین آمده است:

«و اما ما سالت من دفع قتله عثمان الیك، فانی نظرت فی هذا الامر، فلم اره یسعنی دفعهم الیك و لا الی غیرك. و لعمری لئن لم تنزع عن غیك و شقاقك لتعرفنهم عن قلیل یطلبونك، لا یكلفونك طلبهم فی بر و لا بحر و لا جبل و لا سهل، الا انه طلب یسوءك وجدانه، وزور

[صفحه 401]

لایسرك لقیانه و السلام لاهله.»[3].

و درباره ی درخواست تو كه واگذاشتن كشندگان عثمان به تو است، پس بدان كه من در این كار نگریستم، در نتیجه ندیده ام كه بتوانم آنان را به تو و نه به دیگری واگذار كنم. و به جانم سوگند اگر از گمراهی و اختلافت دست برنداشته ای، بی گمان آنان را كه به جستجوی تو می آیند اندكی بیش نمی گذرد كه خواهی شناخت، نه در خشكی جستجویشان برای تو آنان را به دشواری می افكند و نه در دریا و نه در كوه و نه در صحرا، بلكه جست و جو و پیگردی است كه یافتنش تو را ناخوشایند است و دیداركننده ای كه دیدنش شادمانت نمی كند و درود برای شایستگانش.

امام در آغاز این نامه دشمنی های قریش نسبت به پیامبر گرامی و دیگر توطئه ها و جنگهای آنان را علیه السلام و مسلمانان گزارش كرده است و در آن نامه شرح می دهد كه چگونه رسول خدا (ص) در گرماگرم جنگها افراد خاندانش را پیش می انداخت و آنان را برای یارانش و دیگر مسلمانان سپر می ساخت و با این

[صفحه 402]

گزارش به معاویه یادآوری می كند كه نباید خود را در به دست گرفتن مسوولیت اداره ی امور مومنان با امام كه از خاندان پیامبر است، همسنگ بداند، زیرا معاویه و خاندانش از آغاز برآمدن خورشید اسلام كوشیدند آن را در زیر ابرهای انبوه خودخواهی ها و بت پرستی ها و سودجویی ها خویش، با توطئه و نیرنگ و جنگ بپوشانند، لیكن خدا دین خود را به دست پیامبر و افراد خانواده و دیگر مسلمانان فداكار و از جان گذشته، به پیروزی رسانید و سران قریش ناچار تسلیم شدند.

در پایان نامه اشاره به درخواست بهانه جویانه ی معاویه می كند كه شرط پذیرش حق و بیعت كردن با امام را گرفتن كشندگان عثمان و سپردن آنان به وی برای انتقام كشیدن دانسته است. در حالی كه عثمان در یك شورش كور كشته شد و بر هیچ كس روشن نبود كه كشندگان مستقیم او چه كسانی هستند و از سوی دیگر، قاتلان حقیقی و غیر مستقیم خلیفه، مروان و معاویه و دیگر توطئه گران از سران قریش بودند كه از زندگانی و رفتار عثمان به تنگ آمده می خواستند هم از دست او آسوده شوند و هم با كشتن او آشوبی ایجاد كنند كه حق نتواند به صاحبانش برسد.

امام می گوید كه سپردن كشندگان عثمان- اگر هم شناخته شوند- نه به دست تو درست است و نه به دیگری پسران عثمان باید بیعت كنند و آنگاه برای روشن شدن این قتل و دیگر مسائل مربوط بدان، از امیرالمومنین داد بخواهند، آنگاه وی برابر با موازین شرع و حق اقدام خواهد كرد.

آنگاه معاویه را تهدید به پیگرد به وسیله ی رزمندگان حق پرستی می كند كه از پیگرد و دست یافتن به او در هیچ شرایطی ناتوان نیستند و اگر در برابر حق به نرمش و منطق روی نیاورد، ناچار از راه خشونت و جنگ با او روبرو می شوند.


صفحه 394، 395، 396، 397، 398، 399، 400، 401، 402.








  1. نهج البلاغه. نامه ی 75 (ر: رساله 75) در بخش دوم: نامه ها. سیدرضی این نامه را از واقدی از كتاب «الجمل» او نقل كرده است.
  2. نهج، ر 6.
  3. همان، از نامه ی 9.